• امروز : چهارشنبه, ۲۶ آذر , ۱۴۰۴
  • برابر با : Wednesday - 17 December - 2025
آناج گزارش می دهد؛

روایتی از شرف داشتن سگ آمریکائی بر مَرد ایرانی!

  • کد خبر : 56962
  • ۲۴ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۴
روایتی از شرف داشتن سگ آمریکائی بر مَرد ایرانی!
علی حیدر قدیری از اهالی روستای اسب‌فروشان سراب است که سال ۱۳۵۲ در استان بوشهر به بنائی مشغول بود و خاطراتی از ظلم آمریکائی‌ها به هموطنان ما و شرف داشتن سگ آمریکایی بر مرد ایرانی ناشی از قانون کاپیتولاسیون نقل می‌کرد.

به گزارش آناج، عمو حیدر که سال پیش مرحوم شده، در سال ۱۳۹۸ در گفتگویی با حسن نبات. از خبرنگاران شهرستان سراب به گوشه‌ای از این خاطرات اشاره کرده است.

او در این مصاحبه می‌گوید: در سال ۱۳۵۲ در استان بوشهر مشغول سیمان‌کاری بودم و بلوک می‌ساختیم؛ صبح که به سرکار می‌رفتیم، در آن منطقه خانه‌های اسرائیلی‌ها و آمریکائی‌ها بود، سگ یکی از این خانه‌ها به دوست ما حمله کرد و او هم برای دفاع از خود با بیل ضزبه‌ای به سگ زد و به راهمان ادامه دادیم.

شب دو پاسبان ایرانی با یک زن آمریکایی و یک مرد اسرائیلی به درب خانه‌ ما آمدند، آن زن دوست من را نشان داد که او ضربه زده است ؛ دوست من را دستگیر کردند و بردند؛ ما که می‌خواستیم نگذاریم، پاسبانان گفتند “بروید کنار وگرنه همه شما را دستگیر می‌کنیم”.

آن دوست ما ۶ ماه در زندان ماند و وقتی به ملاقاتش رفتیم، گفتند می‌خواهند بدهند تا در کشور آمریکا دادگاهی شود، ما گفتیم او از خود در مقابل حیوانی که قصد آسیب داشت دفاع کرده است.  باز ما را تهدید کردند که فضولی نکنید وگرنه شمارا هم دستگیر می‌کنند.

بعد انقلاب به سرمان تاج طلا گذاشتند(یعنی عزت یافتیم)؛ در زمان نخست‌وزیری هویدا؛ بهائی‌ها به ما زور می‌گفتند؛ از آن‌ها می‌ترسیدیم و به ما توصیه می‌کردند: «کم حرف بزنید»

انتهای پیام/

لینک کوتاه : https://anaj.ir/?p=56962
  • نویسنده : روایتی از شرف داشتن سگ آمریکائی بر مَرد ایرانی!

ثبت دیدگاه

  1. داستان این مردم خیلی غم انگیز است در زمان اشغال آذربایجان از سوی قوای روس در زمان مشروطه، پدر بزرگم همیشه میگفت و نقل میکرد که در نزدیکی های مرند سگ نیروهای روس ماست بقالی را میخورد و دهنی میکرد و پیرمرد بقال فقط سگ روس را با کوبیدن پایش به زمین از جلوی مغازه دور کرد، سالدات های روس پیرمرد بیچاره را وادار کردند که از سگ عذر خواسته و دست و پایش را ببوسد. تلخ ترین روز زندگی ام بود وقتی اشک آن پیرمرد مومن را دیدم که بخاطر دور کردن یک سگ اشک چشمهایش را درآوردند…بیچاره ملت ایران.از این خاطرات تلخ زیاد داریم.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.