به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، حدود پنج ماه از سُکانداری عمارت استاتداری آذربایجانشرقی به دست «بهرام سرمست» گذشت؛ استانداری که پس از عروج و شهادت تاسفبار دو استاندار پیشین و ایجاد خلاء مدیریتی در بازههای متفاوت، بر این جایگاه تکیه زد.
جایگاهی که دوران حضور نسبتاً کوتاه دو استاندار فقید قبلی، در افکار عمومی برساختی از خدمتگذاری و اهتمام بر توسعه ایجاد کرد تا تراز شخصعالی دولت در سنجههای مردم رشد محسوسی داشته و کار استاندار جدید را در تحقق و تداوم ثبات و توسعه، سختتر کند؛ چراکه این دو استاندار دولت شهید رئیسی، با رویکرد و نگاهی مبتنی بر توسعه درصدد پیشرفت استان بوده و نگاه جناحی و سیاسی بر فعل و قول آنها سایه نینداخته بود.
حضور مداوم در صحنه و پافشاری برای کاربستهای مختلف از جمله نقاط مشترکی بود که این دو کارگزار جمهوری اسلامی در استان داشتند و به همین سبب نیز در اذهان عمومی ماندگار شدند؛ از پروژههای استقلال مس سونگون تا تزریق اعتبار بر تراکتورسازی و اقدامات متعدد و مشابه از این قبیل گواههای مصداقی از این مدعاست؛ یعنی در حداقلیترین حالت ممکن تلاش برای فعال نشان دادن و پیگیر بودن را به منصه رساندند؛ اما از استاندار فعلی حداقل افکار عمومی یا خصوصی نتوانستهاند چنین دریافتی داشته باشند.
فارغ از این، انتخاب پزشکیان بهعنوان رئیسجمهوری برای شخصی مانند سرمست شرایط و فضائی «سهلوممتنع» بهوجود آورد تا انتظارات از او بهمراتب بیشتر شود؛ چنانکه سرمست نیز از ابتدای مسئولیت خود با درک این مهم، گزاره جالبی را از این فضا گفتمانسازی کرده و انتخاب مسعود پزشکیان را بهعنوان رئیسجمهوری، «فرصتی تاریخی و تکرارنشدنی برای آذربایجان» دانست.
اما آنچیزی که هر ناظری بهصورت محسوس و با مرور فعل و انفعالات سیاسی استان میتواند درک کند، غلبه رویکرد جناحی و تغییر همگانی مدیران علیرغم شعار وفاق و دستهبندی مدیران به «آدم ما» و «آدم دیگری» در ادبیات سیاسی مدیران اجرایی آذربایجانشرقی و تغییر مدیران تا نازلترین سطح اجرائی است.
به تعبیری شعار وفاق حداقل در این استان به خالصسازی ترجمه و تعبیر شده و انتصابات نهتنها رنگوبوئی از «وفاق» ندارند، بلکه حتی تعهد و تخصص نیز در این میان جائی ندارد.
دولت شهید رییسی مدعی وفاق نبود اما در عمل بیش از مدعیان به وفاق و کارآمدی تعهد داشت. استانداران فقید دولت قبل وجود چندین مدیر با سلیقه سیاسی متفاوت از خودشان را در جایگاه های مهم یا ابقا کردند و یا بکار گیری نمودند. نمونه اش را می توان چندین و چند مورد ذکر کرد.
این رویکرد را چیزی جز خالصسازی نمیتوان معنی کرد، خالصسازی که رنگوبویی از وفاق نداشته و صرفا به یک مفهوم پشت تریبونی تقلیل یافته است.
با طرح این سئوال که مردم آذربایجان چرا به پزشکیان اعتماد کردند، میتوان دریافت که اولین و مهمترین انگیزه انتخاب فردی از میان هماستانیهای خودشان بود تا زمینه دسترسی آسانتر باشد.
اگر قرار باشد «دَر بر همان پاشنه سابق بچرخد» و این فرصت مغتنم با سیاسی کاری و عدم توجه به کارآمدی هدر رود، پس چه موقع میخواهیم ضعفهای تاریخی استان را جبران کنیم. اگر حافظه تاریخی خود را مرور کنیم یادمان نرفته که خانه توسعه استان در دولت شهید رئیسی به هر بهانهای بیانیه و… صادر میکرد اما الان دریغ از یک کنشگری ساده!
علاوهبر موارد ذکر شده، قطار توسعه هر استان با جذب اعتبارات ملی و تزریق آن به پروژههای در حال انجام گرم شده و به ریل خواهد افتاد؛ اما نشانههایی از تغییر محسوس در جذب اعتبارات ملی دیده نمیشود.
شروع رویکرد گفتاردرمانی برای توسعه، دیگر رویکرد نامطلوبی است که با تبعیت از یک الگوی کلی و کشوری در استان ما نیز استفاده از آن مشهود است؛ رویکردی که با تخدیر افکار مطالبهگر مردم، تعدیل فشارها و تشویق مدیران جزء به استعمال آن باعث گذر چشم برهم زدنی این «فرصت تاریخی» شده و استان همچنان برای دوران «پساپزشکیان» گریبانگیر مشکلات زیرساختی خواهد ماند.
انتهای خبر/
