به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، گذشتن از پول و مال، شاید برای بسیاری از ما سخت باشد اما در همین حوالی، مردان و زنانی هستند که حاضرند از پول که هیچ، بلکه در صورت نیاز از جان خود هم بگذرند؛ درست مثل آقای احمدی و همسرش. مرد و زنی که اخیراً پای چک یک میلیارد تومانی را به نیت کمک به مردم غزه، لبنان و محور مقاومت امضا کردهاند. البته به این هم راضی نشده و طبق گفته خود، به رئیس ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت استان هم سپردهاند که در صورت نیاز، اولین افرادی باشند که برای کمک به مردم غزه و لبنان به این مناطق اعزام میشوند. وقتی جریان اهدای چک یک میلیاردی از سوی خانواده احمدی به جبهه مقاومت را میشنوم، با آقای احمدی تماس گرفته و دو ساعت بعد در شهر سردرود و در خانه این خانواده دوستداشتنی هستم. در همان اولین جملات، آقای احمدی تأکید میکند که اصلاً دوست نداشته، این موضوع رسانهای شود و با اصرارهای ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت استان، بهناچار راضی به این موضوع شده است. موضوع را از سر میگیریم و از آقای احمدی میخواهم معرفی مختصری از خودشان داشته باشند. «قاسم احمدی هستم. 63 سال داشته و بازنشسته مخابرات هستم. سه فرزند داریم که هر سه ازدواج کردهاند و حالا در خانه من ماندهام و همسرم.» میروم سر اصل موضوع تا آقای احمدی از راز این کمک میلیاردی برایم بگوید. «دستور رهبر معظم انقلاب این بود که هر کس امکاناتی برعهده دارد، به جبهه مقاومت کمک کند و ما هم شکر خدا امکانات لازم را داشتیم و در حد توان خودمان، اقدام به کمک کردیم. انشاءالله که خدا از ما قبول کند.»
زن و شوهر، همقدم و مصمّم در اجرای تصمیم
خانم احمدی حالا از آوردن چای برای من بهعنوان مهمانشان فارغ شده و کنار حاجآقا نشسته است. میپرسم که احتمالاً حاجخانم با این کار مخالفت نکردند؟ «همسرم خیلی بیشتر از من برای کمک به جبهه مقاومت مشتاق بود. اولازهمه هم ایشان میخواستند طلاجات خود را به جبهه مقاومت هدیه کنند که بعد از تصمیممان برای اهدای چک یکمیلیاردی، توانستیم کمی ایشان را خرسند کنیم.» « خب فرزندانتان چطور؟ آنها در این تصمیمتان مشارکت داشتند؟» این را میپرسم و منتظر پاسخ آقای احمدی میمانم. «فرزندانمان که هر کدام ازدواج کرده و سر خانه و زندگی خود هستند. البته با پسرم در این مورد مشورت کرده بودم و او هم کاملاً با این موضوع موافق بود.»
تصمیمم از اول قاطع بوده و تردیدی نداشتم
از او میپرسم که در طول این مدت در مورد تصمیم خود دچار شک و تردید شده بود؟ و او با قاطعیت و محکم، یک «نه» تحویلم میدهد. «تصمیمم از اول قاطع بود و بههیچوجه تردیدی در این امر نداشتم.» خانم احمدی که از اول مصاحبه، ساکت در کنار همسرش نشسته، با این سؤال، لب به سخن باز میکند. «حاجآقا آنقدر تمایل به کمک داشت که هیچکس نمیتوانست او را از این کار منع کند. البته ما هم از این تصمیم حاجآقا حمایت کردیم و اصلاً وظیفه خودمان میدانستیم که این کمک را انجام دهیم. حتی به همسرم نیز گفتهام که نیاز باشد، باید خودمان هم شخصاً برای کمک به غزه و لبنان برویم.» حاجآقای احمدی با تکان سر، مهر تأییدی بر حرف حاجخانم میزند. «سپردهایم که در صورت نیاز و اگر کمکی از دست ما برآمد، حتماً به مناطق اعزام شویم.» سخن از اعزام به مناطق میشود و آقای احمدی لابهلای حرفهایش از سابقه خود برای ثبتنام اعزام به سوریه در جنگ با داعش میگوید و البته اشاره میکند که اعلام ریشهکنی داعش، مانع از تحقق این آرزویش شده است.
از خدمت به زائران حسینی تا کمک به مردم غزه و لبنان
البته خانم هم دراینبین اشاره میکند که در ایام اربعین نیز به همراه همسر در مرز شلمچه و همچنین شهر سامرا به زوار امام حسین (ع) خدمت میکنند و حالا آرزو دارند هر کاری از دستشان برمیآید، برای مردم غزه و لبنان هم انجام دهند. از اقدامات خانواده احمدی برای کمک به افراد نیازمند در دروهمسایه و خانواده میپرسم و حاجآقا به این جمله بسنده میکند. « قطعاً تا حد توان سعی در کمک به افراد نیازمند هم داشتهایم که حالا اینجا نمیخواهم وارد جزئیات آن شوم. البته باید این را در نظر گرفت که قرآن، ما را امت واحده تلقی کرده است و هر کجا که مسلمانی نیاز به کمک داشت، نباید از او دریغ کنیم.» حاجآقا، حرفهایش را اینطور ادامه میدهد. زمانی که به همراه حاجخانم، پای تلویزیون نشسته و صحنههای دلخراش کودک و زنان غزه و لبنان را میبینیم، عمیقاً متأثر میشویم. محور مقاومت حالا سدی در برابر صهیونیست است. اگر کمک به این محور در اولویت نباشد، ممکن است کار مقابله با دشمنان به مرزهای خودمان کشیده شود.»
پسری که نیکی را از پدر آموخته است
آقای احمدی لابهلای سخنانش گریزی هم به پدر و برادرش زده و به نیکی از آنان یاد میکند. «قطعاً ما هر چه داریم در سایه تربیت پدر و مادرمان بوده است. پدرم از مردان خوب روزگار بود؛ این را ازاینجهت نمیگویم که ایشان پدرم هستند، بلکه ایشان در خوبی و نیکی، شهره شهر بودند.»پدر آنقدر برای حاجآقا عزیز بوده که تابلوی عکس بزرگی از او در خانه نصبکرده است.« پدرم مسافرخانه کوچکی داشتند. دفتر کار مسافرخانه که بسیار هم کوچک بود، برای مردم شهر، محلی برای حل مشکلات بود. هر کس مریض بود و پول بیمارستان و دوا و دکتر نداشت، به این دفتر مراجعه میکرد. کسی که دعوای ارث و طلاق و هر مشکل دیگری داشت، به این دفتر و نزد پدرم میآمد و ایشان سعی در حل این مشکلات داشت. روحش شاد باشد. کاش ما هم کمی شبیه ایشان شویم» عکس بزرگ دیگری هم در خانهشان نصب است که به گفته حاجآقا، تصویر برادر شهیدش است که در اوج جوانی و زمانی که تنها چهار ماه از ازدواجش گذشته بود، وارد جبهه شده و مدال شهادت بر گردنش آویخته شده بود.
تا زندهایم، برای دنیا و آخرت خود کاری کنیم
چند عکس از تابلوها و آقا و خانم احمدی در کنار هم گرفته و حاج اقا سخنان پایانی را می گوید. « هر کس در زندگی، امکاناتی در اختیار دارد که باید این امکانات را صرف کسی کند که بیشترین علاقه را به او دارد و قطعا این فرد، «خود انسان» است. موقع مرگ، انسان ها هیچ چیز با خود به گور نخواهند برد و همه اموال انسان صرف ورثه خواهد شد؛ پس تا زنده ایم، برای دنیا و آخرت خودمان کاری کنیم.»
انتهای خبر/
لینک کوتاه : https://anaj.ir/?p=97640