به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، محمد غفاری در یادداشتی نوشت: سفر یکی از بلاگرهای تبریزی به کشور آذربایجان برای اجرا در چند برنامه تلوزیونی، مدتی است که حواشی مختلفی را با خود بههمراه داشته است.
این هنرمند طنز تبریزی بنام امیرحسام و با اسم هنری «ممیش خان» که در فضای اینستاگرامی فعالیت میکرد، حدود دو هفته پیش برای اجرای آهنگ طنز خود به باکو رفت؛ رفتنی که خیلی زود حاشیه آن بر متن غالب آمد.
چنانکه مجری آذربایجانی حین اجرا و در تماسی که با شبنم توزلو، خواننده زن معروف آذربایجانی داشت، با لحنی توهینآلود، این خواننده را دزد موسیقی خطاب قرار داد؛ برخوردی که با سکوت سنگین این هنرمند تبریزی مواجه شد.
تقریبا میتوان گفت که سفر هنرمندان تبریزی به آذربایجان برای اجرای برنامه و اهانت مجریهای آنجا به هر بهانه و لطائفالحیلی به یک سیاق متداول تبدیل شده است، سیاقی که مجریها در کمال وقاحت و یک خودبرتربینی موهوم این جسارت را به خود میدهند که مهمانان ایرانی خود را هر چند که تبریزی هم باشند، مورد طعن، کنایه و تحقیر قرار دهند.
تیرماه سال ۱۴۰۱ بود که در یک برنامه زنده تلویزیونی، زائور کمال مجری تلویزیون آذربایجان در یک اقدام غیرحرفهای ضمن افشای گفتگوی خصوصیاش با افشین آذری در مورد دعوت از سایر خوانندگان ایرانی، او را از استودیو بیرون کرد.
موضوع توهین مجری آذربایجانی به «ممیش خان» را میتوانیم از چندین منظر واکاوی کنیم؛ برساخت اشتباه ایجاد شده در افکار عدهای از هنرمندان تبریزی اولین منظری است که میتوان به آن اشاره کرد؛ چنانکه برخی از آنان سفر به آذربایجان را دستاویزی برای دیده شدن و ترقی هنری خود میدانند. در حالیکه سرمایه اجتماعی که این هنرمندان کسب کردهاند باعث محبوبیت آنان شده و طبعأ سفر به آنسوی ارس آورده چندانی نمیتواند برای آنان بهجز حواشی و رفتار نامناسب تخریب جایگاه هنری داشته باشد.
دومین منظری که میتوان به چنین اتفاقات مشابه نگاه کرد، تور و تلهای است که طرف آذربایجانی تنها با دعوت به یک برنامه ساده تلوزیونی برای این هنرمندان پهن کرده است؛ اقدام متداولی که بهنظر میرسد یکی از شاخههای پروژههای متعدد فرهنگی تدوین شده حاکمیت آذربایجان برای ترکزبانان اینسوی ارس است. چراکه طبعأ بازخورد حضور یک چهره هنری تبریزی در تریبون و قاب تلوزیونی آذربایجان میتواند آوردههای زیادی برای آنان داشته باشد.
سومین و مهمترین منظری که از بُعد آسیبشناسی نیز برخوردار است، وجود یک چرخه معیوب میان هنرمندان و متولیان حمایت از هنر است؛ چراکه ذات هنر در تجلی و دیده شدن است؛ یعنی حیات هنرمند به دیده شدن هنرش وابسته است؛ اگر هنرمندی برای عرضه خود به آن سوی ارس میرود، شاید یک قسمت آن طاقچه بالاگذاشتن برای اینطرفیها و ایجاد شوک خبری است، ولی حتما قسمت دیگر آن نیز نیافتن تریبونی برای اجرا است که آنرا میتواند مفت و مجانی در آنطرف ارس هرچند به بهای توهین و تحقیر کسب کند.
متولیان هنری باید به جد برای ترمیم این چرخه معیوب میان خود و هنرمندان، بسترهای جدیدی را با در نظر گرفتن اقتضائات امروزی فراهم کنند تا بلکه در این کشمکش، ایران بازنده دیپلماسی فرهنگی نشده و حتی خود بسترهای جدیدی برای جذب هنرمندان طرف آذربایجانی فراهم کند.
جالب آنجاست که برخی صفحات تجزیهطلب با طرح بخشی از همین گزاره بالا، آذربایجان را بستری برای ظهور و بروز هنر ایرانی عنوان کردهاند؛ هرچند که بسیاری میدانیم که همین بلندگوهای حاکمیت باکو در حواشی توهین به افشین آذری در صدد مالهکشی بر رفتار مجری بودند، اما در این وهله سعی کردهاند از مقام مالهکشی به مجیزهگویی آذربایجان تغییر رفتار دهند.
البته در آخر این تحلیل چند خط نقد اساسی هم باید متوجه این هنرمندان کرد؛ روراست باید گفت که اگر خود هنرمند برای خود وجاهت و جایگاهی قائل نباشد، حرجی نیست که یک مجری بیگانه این جایگاه را بر او قائل باشد؛ هنرمند باید قدر گوهر هنرش را دانسته و بهبهای ناچیز دیده شدن بیشتر آنرا نفروشد.
