به گزارش خبرنگار سرویس ورزشی پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، میثم حاجیبابایی، ملیپوش والیبال نشسته آذربایجانشرقی که متولد شهر شندآباد از توابع شهرستان شبستر است، با حضور در تحریریه آناج و در گفتگویی مفصل با خبرنگار ما از مسیر پر پیچ و خم زندگی خود گفت.
داستان بسیار دراماتیک از زندگی قهرمانی که با مشکل جسمانی چشم به جهان گشود و در اوج ناامیدی با یک جرقه و گرایش به ورزش به بالاترین افتخار ممکن رسید یعنی قهرمانی در پارالمپیک. او با عزم و ارادهای قوی ابرهای ناامیدی را از آسمان خود کنار زده و غیرممکن را ممکن ساخت.
مشروح این مصاحبه جذاب و خواندنی را در ادامه پیشرو دارید:
* وقتی غیرممکن، ممکن شد
آناج: خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کرده و بفرمایید که آیا ناتوانی جسمیتان مادرزادی است یا خیر؟
میثم حاجیبابایی از شهر شندآباد شهرستان شبستر و متولد ششم اسفندماه سال 77 هستم. با محدودیتهای جسمی حرکتی به دنیا آمدم و از همان ابتدای تولد، مچ هر دو پایم برعکس بود و وقتی یک ساله بودم، پزشکان تصمیم گرفتند هر دو پایم را از زیر زانو قطع کنند.
اینکه میگویند «معلولیت، محدودیت نیست» به نظر من اشتباه است. در وصفی درست میتوان گفت که «معلولیت، محدودیت است اما پایانی بر آرزوها نیست». وقتی دردهایم را فهمیدم، برای هر یک به دنبال راه حل گشتم. زمانی میگفتند نمیتوانی یک دوچرخه برانی اما الان نه تنها دوچرخه بلکه موتور میرانم. میگفتند میثم هرکاری کند ولی هیچگاه نمیتواند ورزشکار شود و یا فوتبال بازی کند اما الان بعد از 25 سال میگویم که هرکاری هم که نتوانم انجام دهم، ورزش و فوتبال را انجام میدهم.
اگر آن سالهای ابتدایی کسی میگفت که روزی میثم به پارالمپیک میرود و مدال میآورد، همه میخندیدند. ولی خدا به من لطف کرد و درهای رحمت را برایم گشود.
* ورزش نقطه عطف زندگی قهرمان شندآبادی
آناج: والیبال نشسته را از چه زمانی شروع کردید و چطور شد که این ورزش را انتخاب کردید؟
تا 13 سالگی ناامید بودم و هیچ انگیزه و علاقهای به زندگی و درس خواندن نداشتم به حدی که در کلاس هنر مدرسه سه سال پشت سر هم رد شدم. فکر میکردم که همه با نیت دلسوزی به من نزدیک میشوند و نسبت به زندگی بدبین بودم.
ورود من به ورزش، نقطه عطفی در زندگیام بود که با اصرار پدرم محقق شد. با اینکه از رفتن به استخر و قرار گرفتن در مقابل نگاهها و حرفهای دیگران میترسیدم اما با زور و کتکِ پدرم تصمیم گرفتم به استخر بروم. آنچه میترسیدم اتفاق افتاد و بهخاطر نگاه دیگران آنقدر عصبانی بودم که در گوشه استخر نشستم تا اینکه یک فردی، دستش را بر شانهام گذاشت و من سرم را بلند کردم و دیدم یک مرد خوشسیما با چهره خندان به من میگوید: کجا بودی؟ دنبال تو بودم. اول فکر کردم مسئول استخر است اما وقتی شروع به صحبت کرد متوجه شدم که آقای بهروز اسراری، رئیس سابق بنیاد جانبازان شهرستان شبستر است که از من دعوت کرد تا برای ورزش بروم. من یک پسر 13 ساله با 70 کیلو وزن و یک محدودیت بزرگ.
* ماجرای لج و لجبازی با والیبال
وقتی صحبت از ورزش شد، عصبانیتم اوج گرفت. انسان تنبلی بودم و علاقهای به ورزش نداشتم. پدرم که صحبتهای او را شنید، پس از رفتن به خانه من را مجبور کرد که ورزش را آغاز کنم. گفتم دوست ندارم اما اصرار کرد که اگر دو دستت هم قطع شود، باید به سالن بروی. رفتم و از روی قصد توپهای والیبالی که به سمتم میآمد را خراب میکردم چون نمیخواستم ورزش کنم تا اینکه اتفاقی یک پنجه بسیار زیبا زدم که هنوز هم در یادم مانده و مثل آن را نتوانستم تا امروز تکرار کنم. این پنجه زیبا، مثل جرقهای در شمع ذهنم شله ور و باعث علاقه من به ورزش شد.
سال 93 بود. نمیدانم چه شد. چه اتفاقی افتاد اما گویا چیزی در ذهنم تکان خورد. من، یک پسر تنبل و بی انگیزه به یکباره علاقمند شدم تا والیبال نشسته کار کنم. پدر و مادرم وقتی علاقه من را دیدند، یک توپ والیبال به قیمت 150 هزار تومان خریدند که برای آن موقع بسیار گران قیمت بود و هنوز هم آن را نگه داشتهام.

* مادرم بهتر از من والیبال نشسته بازی میکند!
مادرم، رفیق تمرینی من در خانه بود. 2 سال با او در خانه تمرین کردم و به جرئت میگویم که بهتر از من والیبال نشسته بازی میکند. آن زمان، فرش خانه را جمع کرده و نایلون استخر بر روی زمین پهن و تمرین میکردیم. با اینکه سر مزرعه میرفت خسته میشد اما همیشه پای کار تمرین بود.
سال 96 که شد، با تیم والیبال نشسته شهرستان شبستر برای مسابقه با تیم شهرداری تبریز به این شهر آمدیم. در این دیدار، یکی از مربیان تیم والیبال نشسته گسترش فولاد تبریز، بازی من را دید و برای تست به این باشگاه دعوت کرد. وقتی رفتم، دیدم سه بازیکن تیم ملی جوانان هم آمدهاند و امیدی برای انتخاب نداشتم. من کجا و آنها کجا.
* موفقیت امروزم را مدیون پدرم هستم
سه ماه تمرین کردیم. در این دوران سخت تمرین که فصل زمستان و سردی هوا، سختی آن را دوچندان میکرد، پدرم که کشاورز است، سه روز در هفته من را از شبستر به تبریز میآورد. موفقیت امروزم را به جرئت میگویم که مدیون پدرم هستم. اول خدا، دوم سایه پدرم و سوم دعای مادرم.
پس از سه ماه وقتی گفتند، عکس پاسپورت بفرست، متوجه شدم که انتخاب شدهام. باور نمیکردم. گفتند میتوانی پیشرفت کنی و آینده خوبی داری بنابراین وارد تیم گسترش فولاد شدم. از شانس زیبای من، آقای رضایی (سرمربی تیم ملی والیبال نشسته) 2 سال مربی تیم گسترش شد. در اوج مسابقه و امتیازات، من را با قهرمان جهان و پارالمپیکی که در زمین بازی میکرد، تعویض میکرد و این موضوع من را به وجود و اشتیاق میآورد.
* گفتند حداقل باید 5 سال خط بخوری
سال 97 وقتی 18 ساله بودم، به صورت مستقیم به اردوی تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم. آقای رضایی گفت که انتظار نداشته باش در همان سال اول بتوانی وارد تیم ملی بشوی. حداقل باید 5 سال خط بخوری. تنها دلیل دعوت به اردو فقط تمرین و پیشرفت در کنار ورزشکاران قدر تیم والیبال نشسته است.
سالهای اول بسیار اذیت شدم و سختی کشیدم تا سطحم را به بازیکنان تیم ملی برسانم و حضور در میان آنها، روز به روز بر تجربیاتم افزود تا اینکه در سال 1402 به تیم ملی دعوت شدم. اولین مسابقهام، قهرمانی مسابقات آسیایی بود که توانستم اولین مدال طلای آسیایی شهرستان شبستر را کسب کنم. سپس در مسابقات پاراآسیایی 2022 مدال طلا گرفتیم ولی در نهایت آرزوی هر ورزشکاری حضور در المپیک است.
9 ماه استرس کشیدم که آیا میتوانم برای تیم ملی جهت حضور در پارالمپیک 2024 فرانسه انتخاب شوم یا نه. از اینکه انتخاب نشوم و در کنار تمامی زحمات پدرم شرمنده شوم، میترسیدم. فقط به خدا توکل کردم و در نهایت به فرانسه رفتم و پس از 24 سال، مدال طلای پارالمپیک را برای استان آوردم.
* نحوه نشستن، راز قهرمانیهای والیبال نشسته!
آناج: از رقابتهای پاریس هم صحبت کنید، این اولین حضور شما در پارالمپیک بود و تیم ملی والیبال نشسته ایران برای هشتمین بار فاتح این مسابقات شد.
برترینهای جهان آمده بودند و ما در گروه مرگ با تیمهای آلمان و برزیل همگروه بودیم. این تیمها در سالهای اخیر به والیبال نشسته ایران نزدیک شدهاند اما علت اصلی موفقیت ایران در این مسابقات، رفاقت و همبستگی است و البته خصوصیت خاصی که خارجیها ندارند، تبحر ما در نحوه نشستن است. در حالی که نخستین تمرین ورزشکاران والیبال نشسته خارجی، نحوه نشستن بر روی زمین است، بازیکنان ایرانی در آن استاد هستند.
مسابقات پارالمپیک بسیار حساس بود ولی خوشبختانه توانستیم تیم آلمان و برزیل را نتیجه 3 بر صفر ببریم و به نیمه نهایی برسیم و با تیم مصر که بازیکنان آن سن و تجربه بالایی دارند مسابقه دهیم که به خاطر شل گرفتن بازی، پس از برد در دو ست اول، ست سوم را واگذار کردیم اما ست چهارم را با تفاوت فاحش 25 بر 6 بردیم.
انتظارات از والیبال نشسته زیاد است و همه طلا میخواهند و نایب قهرمانی برای ما به معنای شکست است.

* از مکانیکی تا طلای پارالمپیک
آناج: بعد از قهرمانی در پارالمپیک پستی در صفحه اجتماعی خود منتشر کردید و نوشتید از شندآباد تا پاریس و از مکانیکی تا طلای پارالمپیک، توضیح میدهید؟
دوران دبیرستان، رشته مکانیک خودرو خواندم. به کار تعمیر ماشین علاقه دارم ولی وقتی برای کار و شاگردی به تعمیرگاهها مراجعه کردم، شرایطم را قبول نکردند تا اینکه مجید ولی زاده گفت بیا. کیف کردم. گاهی ملاحظات من را میکرد هرچند باز هم نیازی نبود. هفت ماه با او کار کردیم. ظهر که میشد برای بدن سازی میرفتم سپس بازمیگشتم و دوباره برای تمرین میرفتم اما هر لحظهای که کار میکردم، با عشق و علاقه بود.
وقتی برای تست به تیم گسترش فولاد رفتم، نتوانستم برای مکانیکی وقت بگذارم و آن را کنار گذاشتم. هرچند هنوز هم در گوشهای از خاطراتم باقی مانده است و بهترین دوران زندگی ام کار در مکانیکی بود. ساعت هشت صبح که میشد، با موتور به شندآباد میرفتم و در میدان تره بار کارگری میکردم. ساعت چهار عصر هم پدرم از سر مزرعه میآمد و من را برای تمرین به تبریز میبرد.
* نعمتی به نام «علی کشفیا»
آناج: در ۲۴ سال گذشته و به عبارتی در ۶ دوره قبلی پارالمپیک، آذربایجانشرقی صاحب مدال طلا نشده بود و به نوعی شما این طلسم را شکستید.
پارالمپیک 2000 سیدنی، آقای علی کشفیا آخرین مدال طلا استان را در پارالمپیک کسب کرد و امسال پس از گذشت 24 سال توانستم این مدال را تکرار کنم. آقای کشفیا نزدیک 40 سال است که در کنار تیم حضور دارد و نعمت بزرگی برای جامعه والیبال نشسته به شمار میرود. همچنین رشته والیبال نشسته برای اولین بار در تبریز کلید خورده است.
* مردم شندآباد همیشه مرا شرمنده کردهاند
آناج: پس از بازگشت هم استقبال بسیار خوبی از شما شد، میتوان گفت افتخارات تیم ملی والیبال نشسته باعث شده تا مردم علاقه زیادی به این تیم پیدا کنند و با عرق خاصی بازیهای این تیم را پیگیری میکنند.
وقتی وارد فرودگاه شدم، همشهریان و دوستانی را دیدم که با عشق و علاقه به استقبال آمده بودند. قوت قلب گرفتم که این عزیزان همیشه کنارم هستند. مراسمی هم در شهر شندآباد برگزار شد و مردم بافرهنگ شبستر و شندآباد علی رغم اینکه زمان کشاورزی بود، آمدند. مردم عزیز شهرستان هر دوره که قهرمان شدهام، من را شرمنده کردند.
آناج: البته این قهرمانیها انتظارات را بالا برده و همه فقط توقع قهرمانی دارند، این کار را سخت نمیکند؟
قبلاً میگفتند مدال قهرمان پارالمپیک بیاور ولی الان میگویند باید مدالت را تکرار کنی. اول گفتم که برای تیم ملی انتخاب شوم و سپس میخواستم در پارالمپیک حضور یابم و الان نیز باید مدالهای خوشرنگ که برای مردم کسب کردهام را حفظ کنم.
مسئولان از ما انتظار دارند، ما هم از آنها
آناج: المپینهای ما از عدم حمایت مسوولان بسیار انتقاد داشتند، وضعیت برای پارالمپیکیها چطور بوده است؟ آیا قبل از اعزام به مسابقات حمایت شدید؟
کم و کاستیها همیشه است. وقتی هدف ما المپیک و قهرمانی است باید بر روی برخی موارد چشم ببندیم. ما خودمان کش بدنسازی خریدیم و گاهی نیز پیراهنهای تیم را هم خودمان تهیه کردیم. از مشکل کمبود امکانات گرفته تا تغذیه، کنار آمدیم و سعی میکنیم مشکلات را رفع کنیم. مسئولان از ما انتظاراتی دارند ولی ما نیز از آنها انتظار داریم.
* پاداش پای سکوی ما نصف المپیکیها هم نبود
آناج: گویا جوایزی که برای مدالآوران در نظر گفتهاند برای رشتههای تیمی نصف رشتههای انفرادی است و همیشه ورزشکاران والیبال نشسته از این موضوع گلایه دارند، در پاریس جوایز چطور بود و آیا شما هم نظری دارید؟
وقتی در مسابقات پارالمپیک، یک ست را به مصر واگذار کردیم، انتقاد فراوانی شد و انتظارات بالایی وجود داشت ولی ما هم انتظار داریم. وزیر سابق ورزش با دستور رئیس جمهور شهید، گفت که پاداشهای مدالآوران پارالمپیک و المپیک برابر شده که منجر به انگیزه میشود. ولی هنوز پاداش پای سکو برای المپیکیها 10 میلیارد تومان و برای ما 4 میلیارد تومان بود و گفتند باقی مابهالتفاوت تصویب شده اما مشخص نیست کی واریز شود.
اکنون سهم ورزشکاران تیمی 75 درصد سهم ورزشکاران انفرادی است. هرچند ورزشکاران تیمی، تلاش بسیار بیشتری متحمل میشوند و مسابقات بیشتر و سنگینتر با ارتباط بین تیمی قوی انجام میدهند.
* وضعیتم برای فصل آینده مشخص نیست
آناج: وضعیتتان در لیگ برتر والیبال نشسته چطور است، عضو کدام تیم هستید و چه افتخاراتی دارید؟
تیم گسترش فولاد که بعدا با نام ماشینسازی فعالیت کرد و همیشه در لیگ برتر قهرمان و نایب قهرمان بود، پس از دوران کرونا، منحل شد و بسیاری از ورزشکاران تبریزی بدون تیم ماندند. من سه سال در تیم سپاهان بودم و سال قبل نیز در ذوبآهن حضور داشتم و برای سال جاری نیز هنوز وضعیت تیمداری ذوبآهن مشخص نیست.

* تبریز اینجا هم اولین است!
آناج: شما در تیم والیبال نشسته گسترش فولاد هم حضور داشتید، تیمی که به یکی از قدرتهای والیبال نشسته کشور تبدیل شده بود اما قربانی تغییرات مالکیتی و منحل شد، نظرتان در مورد انحلال این تیم چیست؟
متاسفانه سایر تیمهای ورزشی باشگاه نیز منحل شد. نام و جایگاه تبریز همیشه بزرگ است و داشتن تنها یک تیم ورزشی صرفاً فوتبال کافی نیست. در زمان تیمداری ماشینسازی، تماشاگران بسیاری برای بازیهای والیبال نشسته میآمدند. سکوی پرتاب من نیز از طریق همین تیم بود و خود را مدیون آن میدانم. اکنون اگر باشگاه تراکتور بنابر برخی ملاحظات نمیتواند در رشتهای به جز فوتبال تیمداری کند، میتواند شرکتهای زیرمجموعه هلدینگ خود را برای تیمداری به میدان بیاورد.
نخستین تیم والیبال نشسته در تبریز تشکیل شده ولی نزدیک پنج سال است که حتی در دسته یک هم تیم نداریم.
* اشتغال مهمترین دغدغه ورزشکاران
آناج: آنطور که متوجه شدیم شما شاغل هستید و والیبال نشسته را در کنار کارتان ادامه میدهید، درست است؟
بله. کارمند شهرداری شندآباد هستم و همزمان والیبال نشسته را ادامه میدهم. متاسفانه یکی از مهمترین دغدغههای ورزشکان دیگر، نبود شغل است که امیدوارم این مشکل حل شود و انتظارات برآورده شود.
آناج: مجرد هستید یا متاهل؟
مجرد هستم. ازدواج و تشکیل خانواده برای یک ورزشکار سخت است زیرا هر ماه در اردو و یا مسابقه خارج از استان و حتی کشور حضور دارد و فرصت حضور در کنار خانواده سخت است.
* شاید یک روز شهردار شدم
آناج: تا چه زمانی والیبال نشسته را ادامه خواهید داد و آیا تاکنون به بعد از بازنشستگی از این رشته هم فکر کردهاید؟
در والیبال نشسته سن مطرح نیست و ورزشکارانی هستند که بالای 40 سال دارند و حتی 6 دوره المپیک را دیدهاند. بعد از ورزش نیز زمانم را برای خانواده و جبران نبودنهایم صرف میکنم. البته شاید هم یک روز شهردار شدم.
* توصیه به همنوعان: به ورزش بیایید
آناج: چه صحبت و توصیهای برای کسانی که مثل شما با مشکلات جسمی مواجه هستند، دارید؟
نخستین توصیه من این است که حتماً قدر خانواده را بدانند. خانواده تلاش دارد تا ما در بهترین حالت زندگی کنیم. توصیه دیگر نیز این است که وارد حیطه ورزش شوند. هیچ محدودیتی برای معلولان در ورزش وجود ندارد و فقط باید به دنبال ورزش مورد علاقه و استعداد رفت. اکنون در تمامی شهرستانهای استان، هیات ورزشهای جانبازان وجود دارد و البته رشته والیبال نشسته هم که بسیار رایج است.
ما مجبور هستیم تا معلولیت خود را قبول کنیم و پس از قبول این موضوع است که خود واقعی را پیدا میکنیم و علیرغم محدودیتها به آرزوهایمان میرسیم.
انتهای خبر/
