به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، زهرا محمودی متولد ۱۳۰۰ بود و در زمان شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ۵۹ سال داشت. همسرش چند سال قبل از آن، به رحمت خدا رفته بود و بچههایش بزرگ شده بودند اما این بانو، نمیتوانست نسبت به جنگ و جهاد بیتفاوت باشد.
پسرهایش که راهی جبههها شدند، خودش هم شروع کرد به جمعآوری کمکهای مردمی. وقتی این کمکها به اندازه یک وانت شد، اینقدر این در و آن در زد تا بالاخره از سپاه مجوز گرفت و خودش هدایا و کمکها را به جبهههای جنوب رساند.
نخستینبار که به خط مقدم رفته بود، رزمندهها در عین تعجب و شگفتی از حضور یک بانوی پابهسنگذاشته در خط، انگار که مادرشان را دیده باشند، ذوقزده شده بودند. بعد از آن مرحوم محمودی تا پایان جنگ، بارها و بارها برای رساندن آذوقه و کمکهای مردمی، هم به خط مقدم جبهههای جنوب رفت و هم به سنگرهای خط مقدم جبهههای غرب. این مادر بعد از شهادت پسرش علی، در منطقه عملیاتی ماووت، حتی حاضر نشد گریه کند زیرا معتقد بود که با این کار، دل منافقین شاد میشود.
او همیشه رزمندگان را مانند علی میدید. او پیش از درگذشت در مصاحبهای گفته بود: «برای رزمندهها، كادو، زیرپیراهن، آجیل و عكس امام میبردیم، كادو میكردیم و به هركدوم از اونها یكی از این هدایا رو میدادیم. وقتی پیش رزمندهها میرفتم، خیلی خوشحال میشدن و روحیه میگرفتن. یه بار از تبریز ٢٠ كیلو گل محمدی خریدم، مربا درست كردم و بردم خط مقدم برای رزمندهها. وقتی رزمندهها هوس كلهپاچه میكردن، من به اهل محل میگفتم كه اگه كسی نذر داره، پول گوسفند رو بده به من تا نذرش رو برای بچههای رزمنده ببرم.
با پولهایی كه جمع شد، ١٣ تا گوسفند خریدم. وقتی كلهپاچه رو آماده كردیم و ٧ صبح به خط مقدم آبادان بردیم، رزمندهها باور نمیكردن. خیلی خوشحال شدن.» دختر این بانوی بزرگوار نیز در مصاحبهای گفته: «فعالیتهای مادر همه هشت سال دفاع مقدس ادامه پیدا کرد. البته چهار سال اول، مادر در جبهههای جنوب فعالیت میکرد و چهار سال دوم در جبهههای غرب. یک بار که مادر با گروهی از خانمهای فعال با مینیبوس از گیلانغرب برمیگشتن، در راه، تصادف خیلی سختی کردن.
طحال مادر پاره شد و بردنش بیمارستان ابهر. چون خون زیادی ازش رفته بود، ارتشیها و پاسدارهایی که ایشون رو میشناختن و از ماجرای تصادف خبردار شده بودن، رفتن بیمارستان و خون دادن.» مرحوم زهرا محمودی بعد از زحمات فراوان و به دلیل عوارض تصادفی که در آن آسیب دیده بود، در سال ١٣٨٩ جان به جانآفرین تسلیم کرد.
انتهای خبر/
