به گزارش آناج، شهید والامقام سردار شهید علی تجلایی
در بیست و یکم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به فیض شهادت نائل شد. در ادامه وصیتنامه این شهید بزرگوار را میخوانید:
به خدا سوگند، يك لحظه از اين عهد و پيمانی كه با تو بسته ام ، نظرم برنخواهد گشت و آخرين قطره خونی كه از بدنم بيرون ريزد، نقش « خمينی رهبر » خواهد بست . زيرا كه من اين وفاداری را از مكتب كربلا, از پرچمدار اباعبدالله (ع) آموختهام و عينيت اين وفاداری را از سيدمان و مولايم شهيد آيت الله بهشتی آموختهام .
پدر و مادر عزيزم كه غم و اندوه شهادت برادرم مهدی از دل شما بيرون نرفته ، مبادا از شهادت من و برادرم متأثر شويد و هر چه گريه میكنيد ، گريه بر مصيبتهای سرور شهيدان و اهل بيت او بكنيد.
خوشحال باشيد كه در سايه برنامههای تربيتی اسلام ، توانستيد فرزندانی را در خط ولايت و امامت بپرورانيد. نه تنها برای مهدی و من و ديگر شهيدان گريه نكنيد ، بلكه گور و مزار ما را هم جستجو مكنيد. به اين بيانديشيد كه ما برای چه شهيد شديم و چه راهی را براي رسيدن به مقصود و معبود خود برگزيديم . دعا كنيد كه خداوند متعال از گناهانم درگذرد.
دخترم ! میدانم يتيمانه زندگی كردن و بزرگ شدن در جامعه مشكل است وليكن بدان كه حسين و حسن و زينب يتيم بودند. حتي پيامبر اسلام نيز يتيم بزرگ شد. دخترم ! هر وقت دلت گرفت ، زيارت عاشورا را بخوان و مصيبتهای سرور شهيدان تاريخ ، حسين (ع) را بنگر و انديشه كن. اميدوارم كه در آينده وارث شايستهای برای پدرت باشی. پروردگارا مرا و فرزندانم را برپادارنده نماز قرار ده و دعايم را بپذير.
برادران مسئول اگر به طور مستمر در جهت پيشبرد اهداف انقلاب شبانه روز فعاليت میكنيد ، عدالت در كارهايتان و تصميم گيريهايتان به عنوان يك مرز ايمان داشته باشيد. اگر اين مرز شكسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، ديگر حد و قانونی را برای خود نمیشناسد. عدالت را فدای مصلحت نكنيد. پرحوصله باشيد و در برآوردن حاجات و نيازهای زيردستان بكوشيد. در قلب خود ، مهربانی و لطف به مردم را بيدار كنيد. طوری رفتار نكنيد كه از شما كراهت داشته باشند. موفقيت شما را در جهاد درونی و جهاد آزادیبخش از خداوند متعال خواهانم.
از بدو انقلاب، رسيدن به لقاءالله و ريخته شدن خونم در پای درخت اسلام برايم اصل بوده و هست. جبهه آسان ترين و نزديك ترين صراط برای رسيدن به اين اهداف است. همه وقتی فهميدهاند كه میخواهم به عنوان تك تيرانداز در عمليات شركت كنم، مرا نصيحت میكنند و مشكلات زندگی و فرزندانم را به من گوشزد میكنند و سعی میكنند ، تجربهام و مسئوليتم را برايم بزرگ جلوه بدهند و القا كنند كه برای سپاه و انقلاب و جنگ لازمتر هستم ولی ، همه بايد بدانند كه حرف من چيز ديگري و هدفم، هدف والايی است. زيرا توفيق شركت در مدرسه عشق و بسيج با ارزش و نتيجه بخش خواهد بود، زيرا ارزشهايی كه از شركت در جنگ ، به دور از مسئوليتهای دنيوی برای يك فرد رزمنده ساده نصيب میشود، خارج از بحث و فكر و عقل بشر خاكی است و بدانيد كه جبهه برای مردان خدا خيلي زيباست، زيرا هر چه در آن بينی ، نور خداست و صحبت شهادت و ايثار. حرف ، حرف شهادت و آنچه بينی چهره مردان مصمم و جوانان معصوم كه با تمام وجودشان برای انجام تكليف الهی، در رفتن به خط مقدم، سعی میكنند بر يكديگر پيشی گيرند. حال ، قضاوت كنيد كه انسان چگونه میتواند مصاحبت و برادری چنين انسانهايی را ناديده بگيرد؟
