به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، در سال ۱۳۲۶ در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود و پدرش نامش را بیوک گذاشت. حاج بیوک آسایش، از کودکی در مراسمات مذهبی و محرم و صفر مداحی و نوحه خوانی میکرد و نوای سوزناک او در فضای عطرآگین میشد.
وقتی زیر تابوت فرزندش میخندید
او از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا بود و فرزندش را هم در راه دفاع از کشور تقدیم کرد. خاطرهای که از حاج بیوک آسایش به نقل از دوستانش تعریف میشود این است که او زیر تابوت فرزند شهیدش محمدعلی لبخند میزد و میگفت: خدایا این قربانی را از من قبول کن.
خود را مرید استاد وقایعی میدانست
حاج بیوک و بسیاری دیگر از مداحان بزرگ تبریز شاگرد استاد وقایعی بودند که استاد عرفان، مقتل و روضه آنها به حساب میآمد. حتی حاج بیوک او را مُراد خود میدانست. تعالیم او موجب شده بود که حاج بیوک روحیهای انقلابی داشته باشد. استاد وقایعی پدر شهید علیاکبر وقایعی بود که در ماجرای ۱۵ خرداد در ورامین به شهادت رسیده بود.
آشنایی حاج بیوک با امام خمینی (ره)
مرحوم آسایش در یکی از خاطراتش در خصوص استادش وقایعی و فرزند شهیدش گفته بود: «تبریز در قیام ۱۵ خرداد ۴۲ فقط یک شهید داشت آن هم «علی اکبر وقایعی» پسر استاد ما «عباسعلی وقایعی» بود. علی اکبر دو سه سالی از من کوچکتر بود؛ اما زبر و زرنگ. رفته بود در بازار تهران در مغازه یک تاجر شاگردی میکرد و در خانه عمهاش میماند. بیشتر اقوامشان ساکن تهران بودند. ما از اول زیر نظر آقای عباسعلی وقایعی تعلیم دیده و از او خط میگرفتیم. هم باسواد و هم متدین و خودساخته بود. من برای اولین بار نام امام خمینی (ره) را از او شنیدم. علی اکبر پس از رفتن از تبریز در تهران علیه حکومت پهلوی فعالیت میکرد، اعلامیههای حضرت امام را در بازار تهران جابهجا میکرد و …
لباس سپاه برایمان مقدس بود
او از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا بود که در دوران دفاع مقدس، تواناییهای رزمی خویش را توأم با نفس گرم و صدای حزینش به خدمت گرفت. خودش در خصوص پیوستنش به سپاه میگوید: «اولین بار حاج جعفر رضایی پیشنهاد داد بیایم سپاه، من هم از خدا خواسته قبول کردم. لباس سپاه برای ما تقدس داشت و سپاهیگری را برای خودم افتخار میدانستم. نیروهای سپاه کم و بیش بنده را میشناختند. با چند نفرشان از قبل از انقلاب در بازار آشنا بودیم و بعد هم در مراسم شهدا و عزاداریها میرفتم، نوحه میخواندم، بیشترشان می شناختند.
حضور در جبهههای جنگ همراه فرزندان
حاج بیوک آسایش با همین حال و روحیه وارد لشکر ۳۱ عاشورا شد و راهی جبهههای دفاع مقدس شد. حاج بیوک اولین بار در سال ۵۹ به جبهه سوسنگرد رفت. «شهید علی آسایش جاوید» فرزند حاج بیوک در عملیات نصر ۷ به شهادت رسید و فرزند دیگرش ابراهیم تا پایان جنگ در جبهه ماند. او در همان سالها با جمعی از رزمندگان به دیدار امام خمینی (ره) رفت و در محضر ایشان مداحی کرد.
مداحی مابین نمازِ آیتالله قاضی
بیوک آسایش سالها در مسجد مقبره که آیتالله قاضی نماز میخواند و سخنرانی داشت، در بین نماز او مداحی میکرد و روضه میخواند و بعد از وفات ایشان هم که فرزندش در این مسجد نماز میخواند و سخنرانی داشت، باز هم روضهخوانی داشت.
خط قرمزهای حاج بیوک آسایش
او دو خط قرمز داشت که میان همه زبانزد بود؛ اول روی موضوعات انقلابی و بعد هم روی اهل بیت (ع). رضازاده میگوید: «حاج بیوک از مداحان انقلابی تبریز بود و در مواقع لزوم موضعگیریهای بسیار جدی در دفاع از نظام داشت و اصلاً روی موضوع انقلاب با کسی شوخی نداشت. البته او اشعار و محتواهایی داشت که همه اقشار جذب او میشدند. او روی موضوع اهل بیت (ع) هم بسیار حساس بود و هر شعری نمیخواند و اگر در مجلس هم فردی شعر غلط یا غیرمستند میخواند، همانجا برخورد میکرد و تذکر میداد.»
کاری کنید با دیدن شما مردم یاد اهل بیت بیفتند
تقی جابری، یکی از مداحان تبریز هم در خصوص تربیت شاگرد مرحوم آسایش میگوید: «او به مداحان جوان تاکید میکرد که وضعیت آنها طوری باشد که هر کسی آنها را ببیند، یاد اهل بیت (ع) بیفتد و به آنها میگفت سعی کنید عزاداریهایتان برای امام حسین، عزاداری سنتی باشد. حاج بیوک آسایش به عزاداری سنتی پایبند بود و به آن سفارش میکرد. از دیگر توصیههای او به مداحان جوان حفظ احترام بزرگان و پیشکسوتان بود.»
حاج بیوک آسایش ۲۱ آبان ماه سال ۱۴۰۰ پس از طی یک دوره بیماری کلیوی دعوت حق را لبیک گفت و به همرزمان شهید خود پیوست.
