به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، طوفان کلمات در دنیای مجازی بیسروصدا آغاز شد. صفحهای که تصویر سردار را داشت، ناگهان ناپدید شد. دیگری که خاطرهای از او منتشر کرده بود، قفل خورد. هنوز هم پس از سالها، اسم «حاج قاسم سلیمانی» برای برخی در فضای مجازی، بهخصوص در پلتفرمهایی مثل اینستاگرام، گویا تهدیدآمیز است. انگار که یک فرمانده شکستناپذیر، حتی پس از شهادت، هنوز خطری برای یک شرکت فناوری بهحساب میآید. این سانسور هدفمند هرچند قصه عجیبی نبوده و تنها یکفصل جدید از همان جنگ قدیمی است.
دلها را نمیتوان مسدود کرد
آنها که سیاستهای محتوایی پلتفرمهای غربی را رصد میکنند، میدانند که این اتفاق تازه و بیسابقه نیست. فشار بر صفحات فارسیزبان، حذف محتوای مرتبط با مقاومت و اعمال سلیقه سیاسی خاص، بخشی از روال عادی شده است. اما هدف از حذف مداوم یک شهید چیست؟ پاسخ را باید در ترسی جستوجو کرد که فراتر از کدهای رایانهای و سرورهای خارجی است.
سردار سلیمانی در میدان، با منطق مقاومت دشمن را به عقبنشینی واداشت. امروز تصویر و نام او، در فضای مجازی، همان منطق را حمل میکند؛ منطقی که میگوید میتوان در برابر زور ایستاد و میتوان پیروز شد. این پیام برای نظامی که میخواهد انحصار روایتگری حق و باطل را در دست داشته باشد، خطرناک است.
آنها از قدرت نمادها بهخوبی آگاهاند. میدانند یک تصویر یا یک نام، گاهی از یک لشکر سازمانیافته اثرگذارتر است و حیات آن در فضای مجازی، به معنای تداوم یک گفتمان شکستناپذیر است. پس چهکار باید کرد؟ «اگر نمیتوانی در میدان واقعی نماد را شکست دهی، در فضای مجازی حذفش کن.»

اما این استراتژی یک نقص بزرگ دارد: سردار سلیمانی سالهاست که از حصار یک نام و یک چهره شخصی فراتر رفته و به یک «ایده» تبدیل شده است.
الگوریتم در برابر عشق
سانسور اینستاگرام و امثال آن برپایه الگوریتم و گزارش کاربران است. اما عشق مردم به سردارشان، از جنس دیگری است. این عشق هر بار در قالب جدیدی خود را نشان میدهد: یک پوستر دستساز، یک کلیپ خانگی، یک شعر یا حتی یک جمله ساده در پروفایل. حذف یک صفحه، ده صفحه جدید میسازد. مسدود کردن یک هشتگ، ده هشتگ خلاقانهتر جایگزین آن میکند.
انتهای خبر/
