• امروز : یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
  • برابر با : Sunday - 7 December - 2025
مروری بر وصیت شهید جلیل شاکر ترکمپور؛

وصیت‌نامه‌ عارفانه و ادبی شهید تبریزی

  • کد خبر : 79327
  • ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۰:۰۵
وصیت‌نامه‌ عارفانه و ادبی شهید تبریزی
الهي! آخرین منزل که خواه زیبايی و جذبه این بازار چنان است که تاجران آن، اول عاشق می شوند و بعد تجارت می‌کنند؛ تجار این بازار سرمستان باده‌ عشقند، رمز و زیبايی کارشان، عالم را انگشت به دهن ساخته و در عین سادگی، تجارتشان چنان حساب و کتابی دارد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، شهید والامقام، ستوان یکم شهید جلیل شاکر ترکمپور، به تاریخ ولادت ۲۷ آذر ۱۳۳۹ در تبریز و شهادت ۲۵ مرداد ۱۳۶۶ در میمک در وصیت خود می‌نویسد:

 

ای امام! تا خون در رگ من است، مرید و مطیع توام و آنی از ولایت و امامت تو خارج نشوم. اگر همه‌ی عالم بسیج شوند، نخواهند توانست ارادت و اطاعت مرا نسبت به وجود شریف و عظیم تو بکاهند. ای امام! بارها عرض کردیم که ما اهل کوفه نیستیم، فرمان از تو و اجرا از ما. ای امام عزیز! با رهبری شما پرچم پرافتخار اسلام را بر فراز ستم‌کده‌های سرخ و سفید مستکبران برخواهیم افراشت. تو رهبر حقیقی انسان‌های روی زمین هستی، با اذن و امامت تو، جهان را تحت امر و رهبری واقعی درخواهیم آورد و گردن‌کشان اعداء الله را به زیر بیرق اسلام و اطاعت شما درخواهیم آورد. ای امام، ای پیر میکده‌ عشق، ای مهربان، ای عزیز! فدایت شوم. ای شهید، ای شاهد، ای صالح! از خدایت بخواه که در حزب و جند و دوستی‌اش مقیم باشیم.

 

چه بسار نافرمانی‌هایی که از من سر زده است. خداوندا! عاجزم، بنده‌ی ضعیف توام، گناه‌کارم و می دانم که: «لایمکن الفرار من الحکومتک» و عذرم بدتر که لغزش‌هایم در حکومت تو بوده و شرمساری‌ام چه بسار که در حضور مولا، اسیر نفس شده‌ام. اندوه فراوان از نتیجه‌ی گناه، مرا در برگرفته و روح سرکشم که در جوار نفس آرمیده، آزرده است. می رفتم و خون دلم به راهم می‌ریخت دوزخ دوزخ شرر ز آهم می‌ریخت.

 

خدایا! خود می دانی که هرگز از گناه راضی نشدم، نافرمانی کفایتم نکرده و بر لغزش خود باقی نماندم؛ پشیمانی و اندوه سراغم آمده، غم فصل با تو در برم گرفته و چون تشنگان به آب گوارای وجود تو چشم دوخته‌ام که توفیق دهی به جانبت آیم و مرا نرانی که دوری تو را تحمل سخت است و هرگز دست از دامن تو برنخواهم داشت و جز به عشق جاوید تو نخواهم اندیشید:

به جز غم خوردن عشقت ره دیگر نمی دانم

که شادی در همه عالم از این خوش تر نمی دانم

 

گر از عشقت برون آیم به ما و من فرومانم

ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی دانم

 

ای دوست‌دار دل‌های راست‌گویان و ای بخشنده‌ی مهربان! دست از شیون برندارم که پناهم دهی. آخر به جز تو مرا پناه و دادرسی نیست، کجا روم؟ به که گویم؟ چه کنم؟ خدای من! آن‌قدر در آستان با عظمت تو دخیل افتم که جوابم گويی. هر چه قدر هم نافرمانی کنم، امیدم را از دست نخواهم داد. گناهم هر چقدر که زیاد باشد، رحمت تو فراوان‌تر است. آن‌قدر در آقایی و دوستی از تو دم زنم که نظر کنی. هرگز عشق تو جانشینی نخواهد داشت.

الهي! آخرین منزل که خواه زیبايی و جذبه این بازار چنان است که تاجران آن، اول عاشق می شوند و بعد تجارت می‌کنند؛ تجار این بازار سرمستان باده‌ عشقند، رمز و زیبايی کارشان، عالم را انگشت به دهن ساخته و در عین سادگی، تجارتشان چنان حساب و کتابی دارد که در عقل و قلب اکثریت نگنجیده و این مسأله برای خیلی ها لاینحل باقی‌مانده است و تمدن غرب با این همه ادعای انقلاب فرهنگی و توجه بشر به اذهان خود و کامپیوترهایشان، جز عجز و ناتوانی در نیافته‌اند.

لینک کوتاه : https://anaj.ir/?p=79327

برچسب ها

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.