به گزارش آناج، عصر امروز مراسم روایتگری عملیات خیبر همراه با پخش قسمت چهارم سریال شهید مهدی باکری در سینما ۲۹ بهمن برگزار شد.
محمد محمدی از رزمندگان لشکر عاشورا در این برنامه اظهار داشت: دست مریزاد به آقای حجازی فر میگویم که به بهترین شکل ممکن با این سریال لشکر عاشورا را یادآوری و معرفی کردند و از تمام بازیگران سریال هم تشکر میکنم که به بهترین شکل ممکن صحنهها را بازسازی کردند.
وی ادامه داد: از مردم عزیز هم تشکر میکنم که با استقبالی که از فیلم داشتند تعلق خاطرشان به اسلام، انقلاب و دفاع مقدس نشان دادند.
این رزمنده و فرمانده اطلاعات عملیات لشکر عاشورا در خاطرهای از عملیات شناسایی عملیات خیبر گفت: ما در یکی از عملیاتها شکست خوردیم و آقا مهدی باکری در جلسه گریه کردند که چرا ما باید در این عملیات شکست بخوریم و این ضعف اطلاعات عملیات است. همانجا من تصمیم گرفتم هر رزمنده خوب و شجاعی را داریم در اطلاعات عملیات جمع کنم.
وی ادامه داد: در مرحلهای از دفاع مقدس به جایی رسیدیم که ارتش عراق عقب نشینی کرد و ما هم بعد از خرمشهر عملیات موفق و بزرگی نداشتیم چون به قول امام (ره) ایمانمان نم کشیده بود تا اینکه خداوند پنجرهای به نام هور هویزه را باز کرد و بسیجیان و پاسداران ما از اینجا عملیات کردند در حالیکه هیچکس باور نمیکرد.
محمدی تصریح کرد: قرار بود لشکر عاشورا از هور گذشته و در پل شهید حمید پیاده شود و نیروهای کمکی هم از چپ و راست بیایند. برای اجرای این عملیات نیاز به شناسایی عمقی عملیات بود، تنها لشکر ما بود که در هر پنج عملیاتی که به او سپرده شده بود صفر تا صد کار را درست انجام داده بود. آقا مهدی حکمی به مصطفی مولوی داده بود و او هم حکم را برای من خواند که حیثیت لشکر عاشورا در مقابل دیگر لشکرها با این شناسای برعهده توست و من هم بدون هیچ فکری قبول کردم.
وی ادامه داد: خلاصه من با یک عرب که کمی به منطقه آشنا بود ۴۵ کیلومتر راه رفتیم، بعد از موانع زیاد خاکریز ۱۲ متری را دیدیم که حتی نگاه به آن وحشتناک بود. به بالای خاکریز رفتیم و فهمیدیم داخل مثلثیها هستیم، باز هم رفتیم و رفتیم و به دشت سفید رسیدیم که همه جا روشن بود و صدای عراقیها میآمد. من میخواستم برگردم اما آقا مهدی جلوی چشمم آمد که میگوید لشکر منتظر توست.
این نیروی شناسایی و اطلاعات عملیات با بیان اینکه ایمان و تعهد به انسان میگوید باید جلو بروی، ادامه داد: من به خدا گفتم من برای شهادت، اسارت و برگشتن آماده نیستم تو خدای منی و من را از این دشت عبور بده. خلاصه آن دشت را تا حدودی رد کردیم. بعد از چهار ساعت به جاده رسیدم که یک خودروی عراقی درست در راستای پیدایش شد، با آن دوست عرب داخل گودال رفتیم، من گفتم یا خدا قرار است چه کار کنیم وقتی اسلحهای نداریم. آن دوست عرب از کمرش سلاح در آورد و من معجزه خدا را دیدم. اسلحه را گرفتم و منتظر بودم که آن نظامی عراقی که از ماشین پیاده شد به ما نزدیک شود اما ناگهان عراقی برگشت و رفت و ما هم به جاده برگشتیم.
وی توضیح داد: یک جایی دیدم این دوست عرب نمیتواند راه برود و او را روی کولم انداختم و بردم، خلاصه به ایران رسیدیم و سوار قایق شدیم. به محض رسیدن به قایق بیهوش شدیم و ساعت ۱۱ صبح به هوش آمدم. برگشتیم و این اطلاعات را به فرماندهان دادم.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه به نفس این شهدا و برخی بازماندگان دفاع مقدس است که ما ۴۴ سال مقابل استکبار جهانی ایستادیم، عنوان کرد: من ارادت ویژهای به آقا حمید و مهدی باکری داشتم، امثال احمد کاظمی، سردار قاسم سلیمانی و دیگر فرماندهان به شهید مهدی باکری پناه میآوردند اما امثال حاج قاسم ماندند و عبد صالح شدند.
وی خطاب به دشمنان ایران اسلامی ابراز داشت: هنوز شیران عاشورا میغرند و حاضرند در راه امام، وطن، اسلام به دریاها و کوهها بزنند، هیچ ترسی نداریم و زورمان هم از قبل هم بیشتر است. ما آمریکا و داعش را در منطقه شکست دادیم که امثال آذربایجان چیزی نیستند. چیزی به اسم رژیم صهیونیستی هم وجود ندارد چون الان هم دیوار میکشند تا اندکی بیشتر زنده بمانند.
شبی که نیروهای ایرانی و عراقی خواب به چشمشان نرفت
در ادامه قدیر زارعی از دیگر رزمندگان دفاع مقدس و حاضرین در عملیات خیبر گفت: فیلم شهید باکری لشکر عاشورا را زنده کرد و از همه دست اندرکاران آن تشکر میکنم.
وی ادامه داد: وقتی حمید باکری شهید شد ما روحیهمان رفت، من هنگام برگشت به عقب آقای مصطفی مولوی را دیدم و گفتم کانالمان از دست رفت و آقا حمید شهید شد که ایشان اصلا رنگ به چهرهاش نماند چون با شهید حمید صمیمی بودند و به ما گفت که جنازه حمید را بازگردانید.
این رزمنده لشکر عاشورا توضیح داد: من و خسرو با چند نفر رفتیم و ۲۳ جنازه را برگرداندیم اما جنازه شهید حمید بین آنها نبود. من در دیده بانی بودم که دیدم چیزهایی شبیه تانک به نزدیک میشود و فهمیدیم که عراق تمام لشکر را به جزیره فرستاده است.
وی ادامه داد: خلاصه نیرو کم داشتیم و آقا مهدی خودش خاکریز را درست کرد، ما چند نفر را آوردیم تا پشت آرپی چی بشینند و دشمن ببیند و بترسد اما آرپی چی ها کمانه میکرد، نهایتا به لطف خدا عراق عقب نشینی کرد. شب که شد آقا مهدی گفتند اگر تانکها منهدم نشوند فردا جزیره سقوط میکند.
زارعی توضیح داد:۵۰ نفر از نیروهای احمد کاظمی و ۵۰ نفر از نیروهای ما جمع شدند و من غم آقا مهدی را وقتی میگفت کسی قرار نیست از این عملیات زنده برگردد را به چشم دیدم. خلاصه ۵۰ نفری داوطلب شدند و رفتند که هیچکدام از بچهها زنده برنگشتند و فقط چندین زخمی داشتیم که فردا آنها را بازگرداندیم. فردای آن روز از کانال گذشتیم و برای شناسایی رفتیم که دو ماشین پر از مهمات دیدیم. برگشتیم و به آقا مهدی اطلاع دادید، آقا مهدی گفت این ماشینها را منفجر کنید. ما جنازه شهدایمان را برای اینکه چیزی نشود به کانال بردیم و بعد این ماشینها را با گازوئیل منفجر کردیم و برگشتیم، آن شب نه ما و نه عراقیها نخوابیدیم چون مدام صدای انفجار مهمات میآمد.
شهید باکری در سختترین شرایط آرام و خونسرد بود
در ادامه این برنامه خسرو ملازاده از رزمندگان لشگر عاشورا و حاضرین در عملیات خیبر اظهار داشت: دوران دفاع مقدس دوران بزرگی بود اما همینکه گوشهای از دریا را در سریال شهید باکری به تصویر کشیدهاند، تشکر میکنیم.
وی ادامه داد: چون نیروهای اطلاعات عملیات از نیروهای مهم بودند ما را در عملیاتها نمیبردند اما اتفاقاتی افتاد که قرار شد به جزیره برویم. در اولین روز که به جزیره رسیدیم، وسیله نبود تا به خط برویم و با هزاران مکافات به جزیره جنوبی که مقر آتش بود رسیدیم و من اولین بار بود که با آقا حمید از نزدیک ارتباط داشتم.
این رزمنده دفاع مقدس توضیح داد: شدیدا این طرف و آن طرف پل تبادل آتش وجود داشت، هیچ نیرویی هم سالم به ما نمیرسید و لحظهای آتش خاموش نمیشد. وقتی تعداد انگشت شمار ماندیم هر مهماتی که داشتیم را مستقر کردیم و خودمان به جای مهمات جابجا میشدیم. آن روز آقا حمید شهید شد و من وقتی از آوردن مهمات برگشتم دیدم ایشان شهید شده است، پیشانیاش را بوسیدم و به سمتی بردم تا هم بچهها نبینند و روحیهشان بهم نریزد و هم پیکرش با برخورد خمپاره از بین نرود.
وی ادامه داد: در عملیات خیبر با آن بزرگی اگر حفظ پل نبود جزایر مجنون هم نمیماند و همان خاکریزی که آقا مهدی ایجاد کرد باعث مقاومت ما شد تا جزایر حفظ شود.
ملازاده خاطرنشان کرد: وقتی تانکهای عراقی به جزیره نزدیک شد آقای مصطفی مولوی به من گفت برو به آقا مهدی بگو تانک وارد جزیره میشود، چه کنیم؟ آقا مهدی خونسردی و آرامشی داشت که زبانزد همه بود. وقتی من این مساله را گفتم موشک رابلند کرد و گفت جنگ جنگ تا پیروزی.
