گروه دین و مذهب آناج/ فاطمه حبیب پور؛ سلام آقای نقاره ها و ناله ها، سلام آقای گلدسته ها و گلایه ها، سلام آقای صحن ها و صحبت ها و سلام آقای متن های نانوشته و حرف های ناگفته…
می دانم می شنوی مرا، در سکوت چشم های خیره ی من زیارتِ نامِ تو در امتداد اشک ها ظهور می کند.
یا رضا می گویم و راضی می شوم به دوری راه و دست بر سینه تا آسمان دیدار تو قد می کشم:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
می بارم و در زلال سلام تا تو جاری می شوم. چه عالمی دارد خیال با تو بودن و در ایوان طلایت مس جان را طلا نمودن.
آقا جان! احساس دلشکستگی ام را فقط بغض ها می فهمند وقتی در گلو می شکنند و در بی صدایی تو را به فریاد می طلبند.
هق هق ثانیه های غم گرفته ام را فقط راه ها می شنوند وقتی تا تو دور می شوند. الفبای خواندن نامت را سالهاست که در کلاس دلتنگی به تمرینی غریب هجی می کنم. بیقراری پنجره های بسته قلبم را قولِ قرار سبزِ پنجره فولاد تو داده ام.
باز هم می خوانم الف و می نویسم اشتیاق… می خوانم ب و می نویسم باران… می خوانم پ و می نویسم پنجره فولاد… به دال که می رسم، سکوت می کنم، لحظه ها فریاد دور دور را در طبل غربت می زنند و باز هم ناتمام این نامه سرگشاده دلتنگی…
ناگهان پلک می زنم، قطره ای مقابل مداد روی کاغذ نوشته ام، سطر نامِ راضی تو را آب و جارو می کند.
اینجا هوای حوصله ابری است و نقطه ی صفر است در مرزِ بیقرار دیدار، چشم هایم را می بندم و راهی می شوم…
یک شرمندگی به وسعت شبستان نگاه تو و جان خسته ای در میان هاله ای از خجالت مرا به آغوش آستان تو حواله می دهد. در ستاره باران صحن و سرای تو چیست که جواب این همه طلب را فقط شوق حضور می فهمد و بس!
به لیاقت کدام غریب نوازیِ ما، اینگونه غریب نوازِ کاروان کاروان قاصدک شده ای؟!
مشرقی ترین می شود خورشیدِ دست هایت، وقتی بعد از شام دلشکستگی از پشت کوه های غم و اندوه و گدائی ما طلوع می کند و یک بار دیگر بی منّت می بخشد.
این را که می نویسم نامه نیست، ثانیه های شوقِ یک زیارت نامه است در لهجه دلشکستگی و به زبان دلتنگی… من هم اکنون زائر رضا شده ام!
آقا جان! این سرِ شوریده را سودای شورِ زیارت است، دست در دست تو! و غصه ی فرصت عمری که نامعلوم است…
کبوترانت خوب می دانند که در فرج مطلب دل، ظهور اشک دیدن دارد در عصر چشم های نگران تا فردا…
یا امام رضا(ع)، آقای غریبِ غریب نوازم! گرچه راه دور است، ولی… ولی تو در اجابت دعای خسته ی دیدار و شوقِ در راه مانده ی زیارت دیر نکن…
همین بس که تو را هم نوا با صدای بغض های شکسته قَسَمَت دهم که آقا! مرا به دوریت دلخون مخواه…
انتهای پیام/
