• امروز : جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
  • برابر با : Friday - 5 December - 2025
قلب تپنده

زبام مسجد خونين نگار خرمشهر/ چرا كه فتح نگردد به دست جندالله

  • کد خبر : 11341
  • ۰۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۶
زبام مسجد خونين نگار خرمشهر/ چرا كه فتح نگردد به دست جندالله

آزادسازی خرمشهر هر خاطره‌ی میدانی داشته باشد، روایت‌های ناب و آثار هنری پیرامون آن حادثه عظیم بازهم بوی تازگی می‌دهد. اشعار استاد عابد در وصف خرمشهر با روایت رزمنده نوحه‌خوان و به قلم مهدی نعلبندی یکی از آنهاست.

گروه فرهنگی آناج؛ مهدی نعلبندی بمناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر روایت نابی از سه خرداد 61 و گفت‌وشنود حاج مقصود پوررادی و استاد عابد به تحریر درآورد. این خاطره از کتاب “حنجره عاشق” خاطرات نوحه‌خوانِ رزمنده به قلم مهدی نعلبندی، اقتباس شده است.

شايد گفتن اين خاطره در اينجا مثل خواندن تخلص شعر قبل از مطلع غزل باشد اما چون صحبت از استاد عابد است مينویسم.

هنوز مرحله‌ آخر عمليات بيت‌المقدس شروع نشده بود و من آمده بودم مرخصی تبريز. خدمت استاد رسيدم. استاد در خانه نشسته بود و دستش را به سكوی پنجره‌ اتاق تكيه داده بود.

هنوز به خاطر همان قضيه‌ جبهه از من دلگير بود. ديدم كاغذی در دست دارد. چای آوردند و نوشیديم. برای اينكه سر صحبت را باز كنم گفتم:
– ائله بير بيرزاد يازيبسيز؟!
فرمود: – بلی! سيز بيزی آپارماديز، خرمشهر تيكيلدی گؤزمون قاباغينا!
و ادامه داد:
– اين چند روز خيالم همه‌اش پر ميكشد به خرمشهر. كاری از دستم بر نمی‌آمد. چند سطری خط خطی كردم و به رزمندگان عرض ارادت.
من نديدم به سروده‌هايش شعر بگويد. هميشه تواضع ميكرد.

گفتم: اوخويون بيزده بهره‌مند اولاخ!
و شروع كردند:

بسم الله الرحمن الرحيم
شقايق است سراسر ديار خرمشهر
به خون شكفته مگر لاله‌زار خرمشهر
هنوز خرمشهر آزاد نشده بود:
بسی نماند كه گردد اذان فتح بلند
زبام مسجد خونين نگار خرمشهر
چرا كه فتح نگردد به دست جندالله
كه هست مهدی دين تكسوار خرمشهر

يكی در روز بعدش بود كه من و استاد و آقازاده‌اش سعيد ميرفتيم مسجد حاج احمد تبريز. بين راه خبر دار شديم كه خرمشهر آزاد شده. ولوله‌ای بود در خيابان‌ها. چراغ همه‌ ماشين‌ها و موتوری‌ها روشن بود و همه بوق ميزدند. برگشتيم خانه‌ استاد كه من اجازه خواستم بروم منزل. فرمودند که مي‌خواهند با من بيايند. آمدند و رفتند خانه يكی از اقوامشان. من هم رفتم خانه. خبر ساعت هشت كه از تلويزيون پخش شد صحنه‌هایی از اذان مسجد جامع خرمشهر را نشان داد. آن يك بيت آمد جلوی چشمانم و گريستم:

بسی نمانده كه گردد اذان فتح بلند
ز بام مسجد خونين نگار خرمشهر

فردايش زنگ زدم خدمت استاد:
– آقا تبريك دئييرم اذاني ائشيتديز؟!

فرمود: – بله! لطف خدا بود. من دستم خالی است. فكر خرمشهر چنان غرقم كرده بود كه چند بيتی خط خطی كردم. خدا قبول كند!

انتهای پیام/

لینک کوتاه : https://anaj.ir/?p=11341
  • نویسنده : قلب تپنده "استاد عابد" برای خرمشهر

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.