به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی پایگاه خبری تحلیلی «آناج»، روحالله حسینی از خبرنگاران تبریزی در یادداشتی نوشت: تبریز، این کهنشهر تاریخساز، در دل خود پروژههایی را داشت که هرکدام میتوانستند بخشی از دردهای مردم را دوا کنند؛ اما نه ارادهای بود و نه مدیریتی که آنها را به سرانجام برساند. پروژههایی چون اتوبان خواجه-ورزقان، پایانه لجستیکی تبریز، بیمارستان امام خمینی مراغه، و آبرسانی به دشت ملکان، سالها در پیچوخم بروکراسی گرفتار بودند.
وقتی شهید آیتالله رئیسی پا به عرصه ریاستجمهوری گذاشت، باور داشت که توسعه واقعی، فقط در تهران و کلانشهرها خلاصه نمیشود. او توسعه را مساوی عدالت میدانست و عدالت را یعنی بردن خدمات به مناطق دورافتاده، به شهرهایی که فقط در زمان انتخابات نامشان به یاد میآید. در سفرش به آذربایجان شرقی، بهجای آنکه از پروژههای جدید پردهبرداری کند، تأکید کرد که اول باید زخمهای قبلی را ترمیم کرد.
با همین نگاه بود که پروژه اتوبان خواجه-ورزقان که برای مردم منطقه از اهمیت حیاتی برخوردار است و ارتباط با معادن مس سونگون را تقویت میکند، دوباره فعال شد. بیمارستان نیمهتمام مراغه که با کمبود بودجه درجا میزد، حالا به مرحله تجهیز رسیده است. در دشت ملکان، جایی که مردم با مشکل آب کشاورزی دستوپنجه نرم میکردند، عملیات آبرسانی سرعت گرفت. اینها وعده نبود، کار واقعی بود.
شهید آیتالله رئیسی از آن دست مدیرانی بود که با کفش گِلی میآمد، از درِ پشت سالنها وارد نمیشد، کنار مردم میایستاد و به چشمهایشان نگاه میکرد. در تبریز وقتی از او پرسیدند که چرا بهجای طرحهای جدید، به تکمیل پروژههای قبلی چسبیده، گفت: «برای من، اولویت با مردم است، نه پروژههای تبلیغاتی.»
این نگاه انسانی، از شخصیتی میآمد که دین را فقط در عبادت فردی نمیدید، بلکه در «عدالت اجتماعی» جستوجو میکرد. مدیری که سادهزیستیاش نمایشی نبود، بلکه در عمق رفتارهایش ریشه داشت. و شاید همین صداقت، همین نزدیکی به مردم بود که نام او را تا این اندازه محبوب کرد.
امروز وقتی مردم تبریز از کنار بزرگراهی تازهافتتاحشده عبور میکنند، یا صدای سوت متروی در حال حرکت را میشنوند، یا وقتی در مراغه بیماری در تخت بیمارستانی پذیرش میشود که سالها نیمهکاره بود، اینها فقط پروژه عمرانی نیستند. اینها نماد روحیه مدیریتی هستند که مردمی، پیگیر و مسئولانه بود.
شهید آیتالله رئیسی، الگوی مدیریتی از جنس تعهد بود، نه فقط تخصص. مدیری که رفت، اما نامش در دل شهرها و روستا هایی چون تبریز، ورزقان، ملکان و مراغه حک شد؛ نه با تابلو، که با «اعتماد بازیافته مردم به خدمت.»
